آرمان آرمان ، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 18 روز سن داره

آرمان بهترین هدیه ی زندگی من

سفر به چمخاله و آرمان سیزده ماهه

آرمان کوچولوی من؛ خودت که میدونی تولدتو تقریبا یکماه دیر گرفتیم و شما فردا سیزده ماهه میشوی . سیزده ماهگیت مبارک باشه کوچولوی نازم  خب حالا میخوام از خاطره ی سفر به شمالمون برات بگم. چند وقت پیش من و تو و مامان و بابا با مامان زری و بابایی رفتیم شمال . میدونی کدوم شهر؟چمخاله. آرمان جون من به دلیل کارهای تولدت نتونستم زود تر برات بنویسم. خلاصه خیلی خوش گذشت کلی جا ها هم رفتیم که عکساشو برات میزارم.                                                   توی محوطه   این عکسو کنار دریاچه ازت گرفتم...
28 مرداد 1392

جشن تولد آرمان با تم انگری برد؛

زیبای آبجی آرمان؛ پریشب جشن تولد یکسالگیتو جشن گرفتیم. جشنی با تم زیبای  انگری برد . بیش تر کارهای تولد رو خودم برات کردم . البته بهت بگم مامان و یگانه جون هم خیلی کمک کردن. تولد خیلی خوبی بود و مهمونای عزیز هم زحمت کشیدن و به تولدت تشریف آوردن. شما خیلی خوشحال بودی و همش میخواستی بغل من باشی.راستی منم برات یه ارگ انگری برد خریدم. خیلی خیلی خوش گذشت.  عکسای تولدو برات میزارم تا ببینی گلکم.                                                                 کارتی  ...
26 مرداد 1392

حرکات و کارهای جدید آرمانی؛

زیبا ترین پسر جهان؛ آرمان جون: در این روز ها شما روز به روز داری کارهای جدیدی رو کشف می کنی و حرکات جدیدی رو به کارهای قبلیت اضافه می کنی. که خیلی زیادن. من چند مورد رو برات میگم   عاشق ماشین بازی هستی و مهم تر از همه این که یاد گرفتی ماشینتو با دستای کو چولوت بکشی رو زمین و بازی کنی. هر کی بهت میگه دست بده دستتو میاری جلو و دست می دی، خیلی باهوشی گلم.   هر وقت من بهت میگم بده به آبجی رومینا ، هر چی رو که جلوته بر می داری و میگیری سمت من ولی تا می یام ازت بگیرم دستتو می کشی عقب و نمیدی. عجباااااااا   وقتی شعر لی لی لی لی حوضکو برات می خونیم انگشتتو می زاری  رو دستتو  و اداشو در مییاری. و خیلی کارهای...
2 مرداد 1392
1